هوای بارانی

در زندگی طوری باش که آنانکه خدا را نمی شناسند ،تورا که می شناسند خدا را بشناسند

هوای بارانی

در زندگی طوری باش که آنانکه خدا را نمی شناسند ،تورا که می شناسند خدا را بشناسند

سیاست


علم سیاست به تحلیل و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی نظر دارد  مرکز ثقل تحلیل و بررسی علم سیاست دولت است. نظر عده دیگر آن است که علم سیاست  با حکومت  سرو کار دارد . پل ژانت متفکر و محقق فرانسوی میگوید:علم سیاست ان بخشی از علو اجتماعی است که درباره بنیادهای  دولت و اصول حکومت بحث میکند .

یکسان شمردن علم سیاست با مطالعه دولت مورد اعتراض قرار گرفته است به نظر مخالفان مترادف دانستن علم سیاست با مطالعه دولت و حکومت باعث کوچک شدن عرصه علم سیاست می شود  . کاتلین یکی از مخالفان است که میگوید :سیاست بررسی جامعه سازمان یافته انسانی است و بیش از هر چیز جنبه های سیاسی جامعه را مطالعه میکند .برتران دوژوونال یکی دیگر از مخالفان معتقد است سیاست روابط سیاسی را که هم زمان با گرد هم ایی انسانها بوجود امده است بررسی میکند .

اما این گونه نظرها عرصه مطالعات سیاسی را تا بدان حد گسترده میکند که در بر گیرنده همه چیزهایی باشد که در اجتماع نوع انسانها رخ میدهد. اما ضمن در نظر داشتن فراگیری علم سیاست و توانایی های نو یافته ان باید در برابر این وسوسه مقاومت کرد  و هر چیزی را که در زندگی انسان در جامعه سازمان یافته مربوط است در ان جا نداد.

متفکران دیگری مانند هارول لاسول ماکس وبر برتران راسل و... معتقدند که قدرت مفهوم اساسی سیاست است  و همه شاخه های سیاست را به هم میپیوندد برای مثال لاسول در تعریف علم سیاست میگوید:علم سیاست به صورت یک نظام تجربی عبارت از مطالعه چگونگی شکل گرفتن قدرت و سهیم شدن در ان است و عمل سیاسی عملی است که بر اساس قدرت انجام میگیرد.

تعاریف دیگری از علم سیاست:

  1. سیاست مبارزه برای قدرت است 
  2. سیاست یعنی دانستن اینکه   چه کسی میبرد چه میبرد چه موقع میبرد چگونه میبرد و چرا میبرد   هارول لاسکی
  3. انتزاعی ترین مفهوم سیاست    سیاست توزیع امرانه ارزش هاست     ایستون

اگئر بخواهیم تعریفی به نسبت فراگیر از سیاست در اختیار داشته باشیم  میتوانیم ان را چنین تعریف کنیم : سیاست رهبری صلح امیز یا غیر صلح امیز روابط میان افراد گروهها و احزاب  و کارهای حکومتی در داخل کشور  و روابط میان دولت با دولتهای دیگر در عرصه جهانی است.

درسهایی از انیشتین


روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا میزان ایمان دانشجویان اش را بسنجد.

او پرسید: (( آیا خداوند, هرچیزی راکه وجود دارد, آفریده است؟ ))

دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: (( بله ))

استاد پرسید: (( هرچیزی را؟! ))

پاسخ دانشجو این بود: ((  بله;هرچیزی را. ))

استاد گفت: (( دراین حالت, خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شرمجود دارد.))

برای این سوال, دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند.

ناگهان, دانشجوی دیگری دستش رابلند کرد و گفت:

(( استاد ممکن است از شما یک سوال بپرسم؟ ))

استاد پاسخ داد: (( البته ))

دانشجو پرسید: (( آیا سرما وجود دارد؟ ))

استاد پاسخ داد: (( البته, آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟ ))

دانشجو پاسخ داد: (( البته آقا, اما سرماوجود ندارد. طبق مطالعات علو فیزیک, سرما, عدم

تمام وکمال گرماست و شیء را تنها درصورتی می توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد

و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شیء است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون

گرما اشیاء بی حرکت هستند, قابلیت واکنش ندارند; پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را

ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم . ))

دانشجو ادامه داد: ((  وتاریکی ؟ ))

استاد پاسخ داد: ((  تاریکی وجود دارد. ))

دانشجو گفت: ((  شماباز هم در اشتباه هستیدآقا! تاریکی , فقدان کامل نور است. شما می

توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز,

تنوع رنگ های مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور, نور می تواند

تجزیه شود. تاریکی, لفظی ست که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم. ))

وسرانجام دانشجو ادامه داد: (( خداوند, شر را نیافریده است. شر, فقدان خدا در قلب افراد

است. شر فقدان عشق, انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها

وجود دارند و فقدانشان منجربه شر می شود. ))

نام این دانشجو (( آلبرت انیشتین )) بود

هدیه ای که مرحوم نخودکی به امام خمینی داد





  آیت الله ری شهری این خاطره را به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان آورده اند که در کتاب زمزم عرفان نیز نقل شده است.


در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم.

حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار دارید؟ امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟

حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم. حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که: بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی. و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی. و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می‌خوانی.

و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛ (سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.) را می‌خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.

کمالالدین وحشی بافقی


آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ 
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ 
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ 
رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ 
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب سد گونه جفایی، بازآ  وحشی بافقی

 

من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را 
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را وحشی بافقی

 

طی زمان کن ای فلک ، مژده‌ی وصل یار را
پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را 
شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را 
هم تو مگر پیاله‌ای، بخشی از آن می کهن
ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را ... وحشی بافقی

 

منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را 
هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی
عشق می‌داند نکو آداب کار خویش را... وحشی بافقی

 

خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را 
خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحد است
قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را 
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاینهمه گفتند و آخر نیست این افسانه را 
گرد ننشیند به طرف دامن آزادگان
گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را 
می ز رطل عشق خوردن کار هر بی ظرف نیست
وحشیی باید که بر لب گیرد این پیمانه را  وحشی بافقی

 

قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست 
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست 
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته‌اند
آنکه نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست 
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکرا بودست آه سرد، می‌داندکه چیست...  وحشی بافقی

 

جان سوخت ز داغ دوری یار مرا 
افزود سد آزار بر آزار مرا 
من کشتنیم کز او جدایی جستم
ای هجر به جرم این بکش زار مرا  وحشی بافقی

 

آن سرو که جایش دل غم پرور ماست
جان در غم بالاش گرفتار بلاست 
از دوری او به ناخن محرومی
سد چاک زدیم سینه جایش پیداست وحشی بافقی

 

اندر ره انتظار چشمی که مراست
بی نور شد و وصال تو ناپیداست 
من نام بگرداندم و یعقوب شدم
ای یوسف من نام تو یعقوب چراست وحشی بافقی

 

کوی تو که آواره هزاری دارد
هرکس به خود آنجا سر و کاری دارد 
تنها نه منم تشنه‌ی دیدار، آنجا
جاییست که خضر هم گذاری دارد وحشی بافقی

 

می‌خواست فلک که تلخ کامم بکشد
ناکرده‌ی می طرب به جامم، بکشد 
بسپرد به شحنه فراق تو مرا
تا او به عقوبت تمامم بکشد وحشی بافقی

 

در کوی توام پای تمنا نرود
من سعی بسی کنم ولی پا نرود 
خواهم که ز کویت روم اما چه کنم
کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود وحشی بافقی

 

کس نزد هرگز در غمخانه‌ی اهل وفا
گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا 
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما 
چون نمی‌آید به ساحل غرقه‌ی دریای عشق
می‌زند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا 
گفته‌ای هر جا که می‌بینم فلان را می‌کشم
خوش نویدی داده‌ای اما نمی‌آری بجا 
چهره خاک آلود وحشی می‌رسد چون گرد باد
از کجا می‌آید این دیوانه‌ی سر در هوا وحشی بافقی

 

ای منشاء دانایی و ای مایه هوش
بفرست از آن که تا سحر خوردم دوش 
بسیار نه ، کم نه، آن قدر بخش که من
هشیار نگردم و نمانم مدهوش وحشی بافقی

 

تا بود چنین بود و چنین است جهان
از حادثه دهر کرا بود امان 
بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت
جاوید تو مانی ای سلیمان زمان وحشی بافقی

سخنانی از دکتر علی شریعتی


سخنانی از دکتر علی شریعتی

پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:46
سخنانی از دکتر علی شریعتی

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند. دکتر علی شریعتی

 

خداوندا
از بچگی به من آموختند همه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن دکتر علی شریعتی

 

کورتر از آن هایی که نمی خواهند ببینند وجود ندارد. دکتر علی شریعتی

 

ای خداوند!
به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به دینداران ما دین و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی(ع)و به فرقه های ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری
و شایستگی نجات و عزت ببخش دکتر علی شریعتی

 

نامم را پدرم انتخاب کرد!
نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!
دیگر بس است!
راهم را خودم انتخاب خواهم کرد... دکتر علی شریعتی

 

عده ای مثل قرص جوشانند؛ در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند. دکتر علی شریعتی

 

آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی بحساب می آیند. دکتر علی شریعتی

 

عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است. دکتر علی شریعتی

 

وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ، بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید ! دکتر علی شریعتی

 

نیایش ، معراج به سوی ابدیت، پرواز به قله ی مطلق و صعود به ماورای آن چه هست می باشد !دکتر علی شریعتی

 

مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن. دکتر علی شریعتی

 

"دوست داشتن را هر کس بفهمد خدا را به آسانی استشمام بوی گل می فهمد،
اما اگرکسی فقط فهمیدن عقلی را می فهمد، خدا برایش مجهولی است دست نایافتنی" دکتر علی شریعتی

 

ما اکنون، به ظاهر برای کسی بیگاری نمی کنیم، آزاد شده ایم، بردگی برافتاده است.اما به بردگی یی محکوم شده ایم. اندیشه ما را ،دلمان را به بند کشیده اند و اراده مان را تسلیم کرده اند، و ما را به عبودیتی آزادگونه پرورده اند و با قدرت علم، جامعه شناسی، فرهنگ، هنر، آزادیهای جنسی، آزادی مصرف و عشق به برخورداری و فرد پرستی، از درون و از دل ما، ایمان به هدف، مسئولیت انسانی و اعتقاد به مکتب او را پاک برده اند. و اکنون برادر، ما در برابر این نظام های حاکم، کوزه های خالی زیبایی شده ایم که هر چه می سازند، می بلعیم. دکتر علی شریعتی

 

خدایا! آتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اند بسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.دکتر علی شریعتی

 

خدایا تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم. دکتر علی شریعتی

 

در دشمنی دورنگی نیست. کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند. دکتر علی شریعتی

 

 آن که معترض نیست ، منتظر نیست. و منتظر ، معترض نیست.دکتر علی شریعتی

 

انسان نمی تواند به آسمان نیندیشد چگونه می تواند؟!  مگر انسانهایی که عمر را بی چِرا به چریدن مشغولند و سر به زمین فرو برده اند و پوزه در خاک دارند و غرق در آب و علف اند اینها که "گوسفندان" دو پایند!!!!  دکتر علی شریعتی         

 

تمامی تاریخ به سه شاهراه اصلی می پیوندد:آزادی،عدالت و عرفان!

نخستین،شعار انقلاب کبیر فرانسه بود و به سرمایه داری و فساد کشید.

دومی شعار انقلاب اکتبر بود و به سرمایه داری و جمود کشید.

سومین شعار مذهب بود و به خرافه و خواب! دکتر علی شریعتی

 

در شگفتم که سلام آغاز هر دیدار است ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است.دکتر علی شریعتی

 

سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت. دکتر علی شریعتی

 

پیروزی یکروزه به دست نمی آید ، اما اگر خود را پیروز بشماری ، یکباره از دست میرود. دکتر علی شریعتی

 

تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست ، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمی داند ، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه ی عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند. دکتر علی شریعتی

 

شما وقتی می توانید به نیمه ی پر لیوان نگاه کنید که قادر به پر کردن نیمه ی دیگر نباشید.دکتر علی شریعتی

 

سری که رنج و تعهد و هدف ندارد به دنبال " سرگرمی " می گردد. دکتر علی شریعتی

 

انسان موجودی است که باید دوست بدارد و بپرستد.دکتر علی شریعتی

 

اضطراب ها همه زاده ی انتظارها است.دکتر علی شریعتی

 

هجرت تنها عامل تکوین یک تمدن در طول تاریخ بوده است.دکتر علی شریعتی

 

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود.دکتر علی شریعتی

 

" رجعت " شور انگیزترین آرزوی دل ها ی خو ناکرده به تبعید گاه است.دکتر علی شریعتی

 

خدا تنها به معنی آفریننده ی هستی نیست، بلکه معنی هستی نیز هست.دکتر علی شریعتی

 

ایمان چه قدر لغت قشنگ است! آن چیزی است که به روح آواره و متشتت و پریشان و تجزیه شده ، تکیه گاه می بخشد.دکتر علی شریعتی

 

تقوا تنها سلاح مجاهد است و تهمت ، تنها سلاح منافق.دکتر علی شریعتی

 

انتظار بزرگ ترین عامل آماده باش و آمادگی هست.دکتر علی شریعتی

 

راه تقرب خدا در اسلام ، تعقل است نه تعبد.دکتر علی شریعتی

 

بزرگ ترین رنج این است که آدم باشد، بدون این که بداند برای چه هست؟شیطان یکه از ابعاد خود ماست ؛ چنان که روح خدا یکی از ابعاد دیگر خود ماست.دکتر علی شریعتی

 

وای که چه زشت و سرد است روح عالِمی که بی درد است! اندیشه ی خردمندی که نمی پرستد! نسل جوانی که ایمان ندارد!دکتر علی شریعتی

 

هر معبدی در انتظار نیایشگر تنهای خویش است. دکتر علی شریعتی

 

مذهب سنتی ، تجلی روح دسته جمعی یک جامعه است .دکتر علی شریعتی

 

تو میدانی وهمه می دانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من، از آوردن برق امیدی در نگاه من، از بر انگیختن موج شعفی در دل من عاجز است.تو میدانی و همه می‌دانند که شکنجه دیدن بخاطر تو، زندانی کشیدن بخاطر تو و رنج بردن بپای تو تنها لذت بزرگ من است.از شادی توست که برق امید در چشمان خسته‌ام می­درخشد. و از خوشبختی توست که هوای پاک سعادت را در ریه­هایم احساس می­کنم.
نمی­توانم خوب حرف بزنم، نیروی شگفتی را که در زیر این کلمات ساده و جمله های ضعیف و افتاده پنهان کرده­ام، دریاب ! دریاب !من ترا دوست دارم، همه زندگیم و همه روزها وشبهای زندگیم، ‌هر لحظه زندگیم بر این دوستی شهادت می دهند، شاهد بوده اند وشاهد هستند،‌
آزادی تو مذهب من است،
خوشبختی تو عشق من است،
آینده تو تنها آرزوی من است. دکتر علی شریعتی

 

پوچی زندگی امروز یعنی « فدا کردن آسایش برای فقط و فقط وسایل آسایش » دکتر علی شریعتی

 

فرد در موقعی ساخته می شود که کوشش می کند تا دیگران را بسازد.دکتر علی شریعتی

 

خدایا! ...
رحمتی کن ،
تاایمان ،
نام و نان برایم نیاورد! ...
قوتم بخش ،
تا نانم را ،
و حتی نامم را ،
در خطر ایمانم افکنم! ...
تا از آنانی نباشم که ،
پول دین را می گیرند ،
و برای دنیا کار می کنند! ...
بلکه از آنانی باشم که ،
پول دنیا را می گیرند ،
و برای دین کار می کنند! ... دکتر علی شریعتی